محل تبلیغات شما

مبادا ما آن مؤذن بدصدا باشیم

داستانی را مولوی نقل کرده است که البته نمادین (سمبلیک) است؛ ولی هرگاه به یادم میآید، بر خودم میلرزم و به خدا پناه میبرم. او میگوید:

در شهری که هم مسلمانها و هم مسیحیها زندگی میکردند، مؤذن بدصدایی وارد محلهی مسلمانها شد و چند وعده اذان گفت. روزی یک مرد نصرانی از محلهی خود به محلهی مسلمانها آمد و سراغ مؤذن را گرفت؛ او را راهنمایی کردند، تا بالاخره مؤذن را پیدا کرد و بعد از دیدنش تشکر فراوانی از او کرد! مؤذن گفت: چرا از من تشکر میکنی؟ مرد نصرانی پاسخ داد: تو حق بزرگی بر گردن من داری که هیچکس ندارد؛ زیرا من دختر جوانی در خانه دارم که مدتی است محبت اسلام به دلش افتاده است و تمایل به مسلمانی دارد. هر کار میکردم، به کلیسا نمیآمد و در مراسم ما شرکت نمیکرد و به عقاید ما بیاعتنا بود. ما در کار این دختر، عاجز

و درمانده شده بودیم. دو، سه روز پیش که تو اذان گفتی و این دختر صدایت را شنید، گفت: این صدای کریه از کجاست؟! گفتم: اذان مسلمانهاست. از آن لحظه بود که ما راحت شدیم و بکلی محبت اسلام از دل این دختر رفت و در حال حاضر مثل زمان عادی گذشته، به زندگی خود مشغول است و در کلیسا حاضر میشود و مراسم را انجام میدهد! بنابراین، تو بودی که دختر ما را به ما برگرداندی!

بارها به خود و دوستانم گفتهام که مبادا ما آن مؤذن بدصدا باشیم که عشق به اسلام را در دلها فرو بنشانیم و استفهام عظیمی را که در دنیا برای شناخت اسلام به وجود آمده است، با پاسخ منکر و زشتی پاسخ دهیم.

سخنرانی در مراسم بیعت مدرّسان، فضلا و طلاب حوزهی علمیهی مشهد، به همراه نمایندهی ولیّفقیه در خراسان و تولیت آستان قدس رضوی 68/4/20

 

دمکراسی آخرین هنر دشمن و بن بست آخر

اسلام دینی دشمن ستیز یا دشمن تراش

تلفیقی از یک روایت و یک واقعیت

مؤذن ,اسلام ,دختر ,محله‌ی ,اذان ,تو ,و در ,مؤذن را ,به اسلام ,این دختر ,و به ,مؤذن بدصدا باشیم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

taghvaschool